فاطیما عروسک خالهفاطیما عروسک خاله، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

فاطيما همه اميد من

9 ماه با تو

سلام به نفس خاله ..به عشق خاله  عزيز دلم الان كه دارم اين پست رو ميزارم ساعت 12:23 دقيقه بامداد اول دي ماه سال 93 هست .و تو الان خونه خودتون هستي ...البته تا بعد از اذون مغرب شب پيش ما بودي .آخه مامان و بابات چون مهمون داشتن(خونواده بابات) تو رو پيش ما گذاشته بودن تا به كاراشون برسن بعد هم ما تو رو برديم خونتون و خلاصه اين امانتي شيطون رو تحويل صاحبشون داديم ... خب عزيز دلم كه خيلي هم بلا شدي ، نه ماهگيت و اولين يلداي زندگيت مبارك ... گلم چون شماها امشب خونمون نبودين و منم مشغول خوندن امتحان بودم متاسفانه نتونستيم مراسم دوره همي شب يلدا رو بگيريم .انشالا سالهاي بعد .. راستي بابات هم سه شنبه 25 آذر از ...
1 دی 1393

بيشتر از هميشه دوستت دارم

سلام به شيطون دوست داشتني خودم . به فاطيماي نازنينم كه روز به روز داره بزرگ تر و باهوش تر ميشه . عزيزكم ميدوني چند روزه اومدي خونه ما ؟امروز كه يكشنبه بود ششمين روز بودنت كنارم تموم شد .آخه گلم بابات سه شنبه هفته قيل( يازدهم آذر) رفت سفر كربلا واسه همين تو و مامانت تا بابات برگرده خونه ما هستين .ما هم از اينكه تو يه مدت طولاني كنارمون هستي خيلي خوشحاليم . آخ خاله ..اين روزا خيلي خيلي باهامون صميمي و اخت شدي ..ظهرها و شبها كه از سركار برميگردم تا منو ميبيني چنان لبخندي ميزني كه نگو حتي گاهي اوقات جيغ ميكشي بعدشم ميخواي خودتو بندازي بغل خاله ..منم از خدا خواسته ..فقط خدا ميدونه  كه اون موقع چقدر ميبوسمت و ميخورمت .....
17 آذر 1393

گل دخترمون 8 ماهه شد -در اومدن اولين دندان

سلام به نازنيم ..به شيطون خاله ..به شيرين عسل خاله  همينطور سلام به دوستاي نازنين ني ني وبلاگي ام كه اين روزها به بودنشون خيلي عادت كردم . و اونهام خيلي به من لطف ميكنن و منو از نظرات خوبشون بهره مند ميكنن جونم برات بگه كه هشت ماهگيت البته با تاخير مبارك باشه ..ببخش اگه دير اين پست رو ميزارم آخه وقت نميشد بيام .بدجور درگير و كار و درسم عزيزم  خاله فداي تو بشه كه انقدر شيطون و بلا شدي ...بزار يكم از فعاليتهات توي اين روزها بگم : اول اينكه ا ولين دندونت  در سن هفت ماه و 22 روزگي بسلامتي در اومد ...مباركت باشه عزيزم .روز نوزدهم آبان بود كه مامان الهه زنگ زد خونمون و گفت فاطيما دندونش در اومده چون از ليوان يا قاشق ...
1 آذر 1393

اولين محرم

السلام عليك يا ابا عبداله  سلام به فاطيماي عزيزم ..به قند عسلم  و به دوستاي خوب و عزيزم . ماه محرم رو به همتون تسليت ميگم . عزيز دلم بالاخره محرم هم از راه رسيد .البته ببخش كه اين پست رو كمي دير برات ميذارم .آخه وقت نكردم زود تر بيام . آره گلم .امسال اولين محرم عمرت بود .. و من ميخوام برات از داستان علي اصغر بگم ..از طفل شش ماهه امام حسين ... خيلي سال قبل توي ماه محرم يه ني ني خيلي معصوم و قشنگ بود كه اسمش علي اصغر و تقريبا هم سن خودت بود . ولي يه روز آدم بدا موقعي كه باباي خوب و مهربونش حضرت امام حسين (ع) داشت لب چشمه بهش آب ميداد به گلوي اين طفل معصوم تير زدند و اين كوچولوي بيگناه رو به شهادت رسوندن.. و ب...
17 آبان 1393

دومين عروسي ( 7 ماه و 5 روزگي)

سلام به فرشته كوچولوي خودم  خب خوشگل خاله بالاخره دومين عروسي زندگيت رو هم دعوت شدي گلم  روز جمعه 93/08/02  مراسم نامزدي يا همون عقد كنون پسر خاله من محمد حسين با مريم خانم بود .عروس خانم از فاميلاي عروس اولي خالمه ...انشالا مباركشون باشه و در كنار هم خوشبخت باشن. ظهر همون روز هم خاله ناهيدم همراه با دخترش الميرا و دامادش از تهرون اومدن خونه ما تا عصر همه با بريم مراسم ..شماهام كه از چهارشنبه ظهر اومده بودين خونمون خاله جونم اينا باورشون نميشد تو انقدر بزرگ شده باشي . خاله جون كه فقط كم مونده بود بخورتد ...ميگفت هنوز باور نميكنم اين بچه ،بچه الهه باشه ...خلاصه هر سه تاشون كلي باهات حرف زدن و بازي كردن  به خاله و دخترش خيلي خند...
4 آبان 1393

7 ماه گذشت ...

سلام عشق خاله  الان كه دارم اين پست رو برات ميزارم ساعت از 12 نيمه شب گذشته و بارون خيلي قشنگي داره مياد .همراه با  صداي رعد و برق شديد خاله خيلي دلش برات تنگ شده ...خوشحالم ازينكه فردا مياي خونمون .كاش زود فردا بشه و من روي ماهت رو ببينم. باور كن وقتي نيستي به همه ما سخت ميگذره . ديگه مدتيه آخر هفته ها برام كسل كننده نيستن ...چون چهارشنبه ها و پنجشنبه ها بعد از ظهر و جمعه ها كه سر كار نميرم فاطيما جوني مياد خونمون و من همه وجودم از وجودش شاد ميشه  خوشگل خاله 7 ماهگيت با دو روز تاخير مبارك عزيزم ...خيلي زود داري بزرگ ميشي .باورم نميشه ازون پستي كه  مربوط به تولد  6 ماهگيت بود...
29 مهر 1393

فاطيما داره بزرگ ميشه ...

سلام به فاطيما جوني گلم قند عسلم ...شيرين عسلم ...شيطونكم ...ماه گلكم  آخ خاله !!دوباره بعد از چند شب رفتي خونتون و من دلم برات تنگ شد ... قربونت برم كه داري بزرگ ميشي و روز به روز  چيزاي جديدتر ياد ميگيري... و من چقدر خداي مهربون رو شكر ميكنم از بابت دادن دختري مثل تو كه انقدر باهوشه  عزيز دلم اين روزا حسسابي شيطون شدي ..اصلا نميخواي بشيني ...همش دوست داري سرك بكشي اين ور و اون ور ...دوست داري اشياء رو لمس كني ... از پرت كردن اشيا هم خوشت مياد ..دوست داري پرت كني و برات بياريم و دوباره بندازيشون ... امروز دايي محمد حسين رو خيلي اذيت كردي از بس سينه خيز رفتي سر كتاباي درسيش... دايي هم از بس دوست د...
23 مهر 1393

شيرين تر از هميشه ...

سلام به فاطيماي نازم  كه خاله الهي فداي تو بشه كه انقدر ناز و خوشگل و خوردني شدي عزيزكم از روز چهارشنبه ظهر اومدي خونمون و الانم هستي و طبقه بالاي خونمون خوابيدي... وااااي نه الان خاله  فرزانه از بالا آوردت پايين .روبروي من وايساده داره ميخنده ...اين چه خوابي بود؟؟مگه گنجشكي كه انقدر كم  ميخوابي فدات بشم ؟؟ جونم برات بگه اين چند روز من حسسسسابي از وجودت لذت بردم و كلي باهات بازي كردم و حرف زدم .واي خاله جون سه  روزه همش بغل خودمي ..مخصوصا كه مامان الهه داره يه مانتو براي خودش ميدوزه و من بيشتر تو رو بغلت كردم  و باهات بودم...تا مامان به كارش برسه و لباسشو زود بدوز...
11 مهر 1393

عزیز دردونه خاله 6 ماهه شد

بالاخره امشب بعد از چند روز اینترنت خونمون وصل شد و من تونستم بیام و برات پست جدید بزارم وای انگار همین دیروز بود که فاطیما عسل خاله دنیا اومد . اون روز یه فسقلی بودی که هیچ توجهی به اطرافت نداشتی ولي الان عزیزم خیلی کنجکاوی و داری هر روز چیزای تازه ميبيني و فعاليتهاي تازه انجام ميدي  واقعا بچه ها چقدر زود بزرگ ميشن ..البته با زحمت خيلي زياد مادران مهربونشون  روز جمعه 93/06/28  مصادف شد با چهاردهمين سال تولد دايي محمد حسين و 6 ماهگي شما ناز گل خانم  به همين خاطر هم يه جشن كوچيك خودموني توي خونه خودمون برا هر دوتون گرفتيم  اينم عكساي روز تولد : واي كه چقدر با نمك شده بودي  ...
31 شهريور 1393
1060 11 11 ادامه مطلب