فاطیما عروسک خالهفاطیما عروسک خاله، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

فاطيما همه اميد من

دومين عروسي ( 7 ماه و 5 روزگي)

1393/8/4 21:37
نویسنده : خاله مهديه
749 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به فرشته كوچولوي خودم 

خب خوشگل خاله بالاخره دومين عروسي زندگيت رو هم دعوت شدي گلم 

روز جمعه 93/08/02  مراسم نامزدي يا همون عقد كنون پسر خاله من محمد حسين با مريم خانم بود .عروس خانم از فاميلاي عروس اولي خالمه ...انشالا مباركشون باشه و در كنار هم خوشبخت باشن.

ظهر همون روز هم خاله ناهيدم همراه با دخترش الميرا و دامادش از تهرون اومدن خونه ما تا عصر همه با بريم مراسم ..شماهام كه از چهارشنبه ظهر اومده بودين خونمون

خاله جونم اينا باورشون نميشد تو انقدر بزرگ شده باشي . خاله جون كه فقط كم مونده بود بخورتد ...ميگفت هنوز باور نميكنم اين بچه ،بچه الهه باشه ...خلاصه هر سه تاشون كلي باهات حرف زدن و بازي كردن 

به خاله و دخترش خيلي خنديدي ولي دريغ از يك لبخند به دامادشون...اونم اسمت رو گذاشته بود اخمالو!!!

..خلاصه ظهر ناهار رو همگي دور همي خورديم... و ازونجايي كه آماده شدن خانمها براي عروسي مدت زمان زيادي رو ميطلبه!!خندونک بعد از شستن ظرفها فكر كنم حدوداي ساعت 3 بود كه ما خانمها رفتيم طبقه پايين واسه آماده شدن ....واي خاله جون پرو‍ژه عظيمي بود ..شش تا خانم بوديم حساب كن خودت ..بايد به سر و صورتمون ميرسيديم ...بازم جاي شكرش باقي بود كه اون موقع بيشترشو شما خواب بودي ...مراسم هم بعد از اذان مغرب شروع ميشد ..خلاصه يه سه ساعتي يا شايد هم بيشتر طول كشيد تا آماده شديم (حدوداي ساعت 7 بود)..ديگه اين آخريه صداي اعتراض آقايون از طبقه بالا به گوش ميرسيد : بابا بسه چه ميكنيد مگه چقدر كار دارين آخه ؟؟خندونک

من بعدش كه رفتم بالا ديدم اينا دارن كراوات براي هم ميبندن ...ولي خاله جون فكر ميكنن ما هم مثل خودشونيم كه فقط 5 دقيقه آخر كه ميخوان از خونه برن بيرون يه كت شلوار كه تازه اونم خانمشون اتو كرده و ميده دستشون ميپوشن و يه شونه به موهاشون ميزنن و والسلام !!!! 

آره خاله شمام كه بزرگ بشي حتما سر اين موضوع با آقايون بحث خواهي داشت ...نگران نباش ههههه

خلاصه همه با هم راه افتاديم سه تا ماشين بوديم .منم اومدم ماشين شما كه شما رو بغل كنم .توي راه هم شما توي بغلم خوابت برد ..مراسم توي يه باغ بود .البته سالناش سرپوشيده بود .

ولي چيزي كه خيلي جا داره اينجا از شما تشكر كنم اينه كه خوشبختانه شما اون شب خيلي خيلي دخمل گلي بودي و اصلا نه گريه كردي نه نق زدي و مامانيا و خاله ها رو اذيت نكردي .آفرين عزيزم تشویق

قربونت برم انقدر دوست داشتني هستي كه توي مراسم همش بغل اين و اون بودي و انگار به دل همه نشسته بودي

يه چيز جالب كه هر بچه اي رو هم بهت نشون ميداديم كلي بهشون ميخنديدي و براشون ذوق ميكردي 

حالا بريم سراغ عكسات عزيزم ..(ولي نميدونم چرا كم كيفيت و تاريك افتادن فك كنم نور موبايل تنظيم نبود )  :

اين چه ژستيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ كسي ميدونه ؟؟؟

اين دختر خانم هم ساقدوش عروس بود ولي حيف يه كم جدي و اخمو بود :آرام

در حال نگاه كردن به ....به ...نميدونم والا دوتاتون به چي خيره شدين؟؟؟ :

كنار هر بچه اي كه ميبرديمت كلي ميخنديدي و  جيغ ميزدي ..بعد هم نازشون ميكردي ..البته گاهي هم ناز كردن تبديل به اعمال خشونت آميز ميشد مثلا يهو چنگ مينداختي بهشون يا موهاشونو ميكشيدي ...خلاصه خيلي ازين كارت خندم گرفته بود هيچ وقت اينطوري نديده بودمت ولي مشخصه كه خوب با همه ميتوني ارتباط برقرار كني ..اين ني ني بيچاره هم تب داشت و گريه ميكرد شمام كه بيخيالش نميشدي.... :

اينم عكس سفره عقد :

ازين قسمت سفره خيلي خوشم اومد ازش عكس گرفتم ..گلهاي شناور در آب :

سر سفره شام هم مدام به همه ميخنديدي خلاصه خيلي خوش اخلاق بودي 

يعد از صرف شام هم چون خوابت گرفته بود شماها زودتر رفتين خونه ...وقتي لباسات رو تنت كردم و بردم پايين 

بابات همچين تو رو از دست من قاپيد و قربون صدقت ميرفت كه انگار صد ساله نديده تو رو .. تعجب 

راستي خاله جون تا الات 3 تا كلمه رو بلدي بگي : ماما - داااا (يا همون دالي) و ممه ..موقع شير خوردنت كه ميشه خودت كلمه ممه رو چند بار تكرار ميكني ( خدا آبرومون رو حفظ كنه جلو اين و اون ههههه)

خب ديگه مطلب خاصي ندارم بگم ...اينم از خاطره نامزدي پسرخالم ...از راه دور ميبوسمت...شبت خوش عزيزم 

 

پسندها (7)

نظرات (4)

مامان فرشته كوچولو
5 آبان 93 10:51
سلام خاله جون فاطيما ماشالا به اين فاطيما خانوم ايشالا عروسي خودش
خاله مهديه
پاسخ
سلام عزیزم ....مرسی لطف دارین شما
مامان نیلوفر
5 آبان 93 16:15
عزیزم چه خوشگل شدی ایشاالله عروسی خودت البته اول عروسی خاله
خاله مهديه
پاسخ
ممنونم مامان مهربون ...لطف دارین از طرف من نیلوفر رو ببوس
مامان آنیل
5 آبان 93 21:02
عزیزممممممممممممم چه خوشگل شدی انشالله همیشه به شادی ، فاطیما جون انشالله عروسی خودت البته بعد از رسیدن به کمال در زمینه علم و دین ( چه مامان سخت گیریم من ، به این سادگیا دخترمو عروس نمیکنم کلی شرط و شروط براش میزارم اول از همه هم باید در زمینه علم و دین به کمال برسه بعد با ازدواج دینش رو کامل کنه).
خاله مهديه
پاسخ
ممنونم گلم انشالا عروسی آنیل جون آره عزیزم حرفتون درسته ..هر فردی قبل از ازدواجش باید به یکسری تکاملات برسه تا بتونه زندگی خوبی داشته باشه ..البته ازدواج نیمی از دین رو کامل میکنه ..بازم بیا عزیزم بووووس
مامان ریحانه
15 آبان 93 18:10
سلام عزززززززززیزم با آرزوی اینکه عروسی فاطیما خانومو ببینی حالا دوست عزیز چرا پست جدید نمیذاری منتظریم
خاله مهديه
پاسخ
سلام عزيزمممممم فداتون بشم گلم لطف دارين چشم به زودي پست جديد هم ميذارم .وقت نشده بيام گلم شرمنده