فاطیما عروسک خالهفاطیما عروسک خاله، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

فاطيما همه اميد من

10 ماهگي عسل خاله

1393/10/30 0:19
نویسنده : خاله مهديه
999 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام به ملوسكم عروسكم خوشگلكم 

فاطيماي نازم ..گلم 10 ماهگيت مباركككك جشن

خاله قربونت بره كه انقدر خوردني و شيرين شدي ...الان كه دارم اين پست رو مينويسم بامداد روز سه شنبه 30 ديماهه 

دوستان ببخشيداگه من دير پست ميذارم آخه سخت مشغول امتحانام بودم و خوشبختانه همين ديروز از شر امتحانام خلاص شدم .اصلا وقت نميكردم بيام 

خاله جون دلم خيلي برات تنگ شده .كاش اينجا بودي و حسابي بوسه بارونت ميكردم و ميخوردمت

خب قبل از هر چيز بهتره از كارا و فعاليت هاي جديدت تو اين روزها بگم :

اول اينكه خيلي حيلي شيطون و  فضولي ...ديگه جايي نيست كه نخواي سرك بكشي

ديگه كار كشيده به كابينت هاي آشپزخونه ...يه دقيقه هم نميخواي يه جا بشيني و همش ميخواي چهاردست و پا بري و يا از آدماي دور و برت بالا بري 

ديگه خيلي راحت دستت رو به همه جاميگيري و  مي ايستي

دو سه روز پيش خونمون بودي خودت تونستي به مدت چند ثانيه بايستي ..مام همه داشتيم ذوق مرگ ميشديم ..اليته گاهي يه قدمي هم راه ميتوني بري قربونت برم 

یه دندون خیلی خوشگل دیگه هم به اون دندونت اضافه شده..وقتی میخندی آدم میخواد توی دهنت رو ببوسه از بس این دندونات ناز و خوشگلن

ديگه اينكه از حرف زدنت بگم كه چقدر با مزه ست ..بابا و مامان رو خيلي خوب ميتوني بگي ..

چند وقت پيش ظهر موقع ناهار بود كه بابات از راه رسيد ..يهو تا ديديش خنده اي كردي و گفتي : بابا ..هيچي ديگه من اينطوري بودم :تعجب و بعدشم : بوس

چند روز پيش هر چي بهت گفتم فاطيما بگو بابا ..هي ميگفتي ماما ماما ..فكر كنم خواستي حرص منو دربياري ...خيلي با حال بود كلي حنديدم 

تازگيام بلد شدي كلمه نه رو به زبون مياري كه دقيقا نميدونم منظورت همون نه هست يا اتفاقي ميگي نه 

من و خاله فرزانه رو كه ميخواي صدا بزني ميگي nana !!!! من نميدونم اين ن ن از كجا اومده؟؟انقدر بامزه ميگي كه نگو 

موقع غذا خوردن ميگي به به ...البته ب ب ميگي 

يه بار هم دايي محمد رو صدا زدي : دا 

در ضمن چند روز پيش من خونه نبودم مامانم برام تعريف كرد داشتي غذا ميخوردي دايي محمد خواسته از غذات بخوره هيچي ديگه جنگ جهاني دوم راه افتاده بوده ...هر چي دعوا و كتك و چنگول بوده نثار اين دايي بدبخت كردي ..آخه من نميدونم چرا  با دايي محمد لج مي افتي گاهي وقتا ؟؟مامان ميگفت ما خيلي تعجب كرده بوديم عين آدم بزرگا دعواش كرده بودي كه چرا داره از غذات ميخوره !!!

ديگه اينكه شونه كردن مو رو بلد شدي ..البته مثلنا ..وقتي برس يا شونت رو ميدم دستت و بهت ميگم فاطيما موهامو شونه كن ..از طرف پشت برس يا شونه ميكشي رو صورتم يا نزديك موهام روي پيشونيم ..يا ميكشي روي سر خودت ..آخ خاله قربونت بره كه اين كارت چقدر نمك داره !!

گاهي وقتام كه يه چيزي رو ميخواي كه بهت نديم شروع ميكني به پا كوبيدن و نق زدن ...خدا بخير كنه ... ميترسم فردا يگي من ماه تو آسمون رو ميخوام !هههه

راستي خاله يه چيز خيلي عجيب اينكه شديدا به من وابسته شدي .همش ميخواي بغل من باشي اگرم بغل من باشي و كسي بخواد بغلت كنه اصلا نميري بغلشون ..تا ازت دور ميشم كلي گريه ميكني ..گاهي وقتا نماز هم نميذاري بخونم .منم بهت ميگم عزيزم بذار من برم الله كنم ميام بغلت ميكنم ...

باور كن تا من كنارت باشم مامانتم از يادت ميره .اگه بعد از چند روز ببينمت همون لحظه اول كه منو ميبيني همچين جيغي ميكشي و خنده اي ميكني كه نگو ...مامانت ميگه فاطيما اين كارارو واسه هيچكس نميكنه . همه متعجبن من جمله خود من ..وقتي در كنارت باشم انگار آرامش داري فدات بشم ..البته فكر كنم دليلشم اين باشه كه من بيشتر از همه باهات بازي ميكنم و باهات حرف ميزنم و  برات وقت ميذارم ..مامان بيچاره ت كه تا توي خونه ست همش بايد دنبالت بدوه يا كاراي خونه رو انجام بده .خونه ما كه ميايد ما سعي ميكنيم بذاريم مامانات كمي استراحت كنه .

كاش بدوني لحظاتي رو كه توي آغوشم هستي انگار مالك همه دنيا هستم ...واقعا براي من لذتي بالاتر از بغل كردن تو و شيريني بهتر از خنده و شادي تو نيست .

آخ الان كه اينا رو نوشتم دلم سخت هواتو كرد .كاش اينجا بودي .هر چند كه اگه بودي نميذاشتي اين وب رو آپ كنم ..خوابتم كه خيلي كم شده همش ميخواي بيدار بموني و بازيگوشي كني 

راستي خاله بوس كردن رو يادت دادم ...البته بين خودمون باشه فقط منو بوس ميكني قربونت برم .بهت ميگم فاطيما بوسم كن .لبت رو ميذاري روي صورتم و فشار ميدي و كلي صورتمو خيس ميكني .منم ...هيچي ديگه ...احساسم رو وصف نكنم بهتره هههه.گاهي اوقات هم بدون اين كه بهت بگم وقتي بغلمي منو ميبوسي و گاهي اوقات شيطوني ميكني و بين بوسه هات يواش گازم ميگيري..الهي قربونت برممممم

يه كار خيلي با نمك كه بلد شدي وقتي يه چيزي كه كنارت نباشه و بهت بگيم كو؟مثلا دايي محمد نيست يا فلان اسباب بازي رو نميبني و ازت ميپرسيم كو ؟؟كف دوتا دستاتو نشونمون ميدي يعني نيست !! ما هم ميگيم نيييييشت ...بعدم كف دستت رو همه بوس ميكنيم ..خاله فرزانه عاشق اين كارته  

وقتي شروع ميكنيم به شمردن و ميگيم : يك ،دو ، سه ...انگشتات رو نشون ميدي و انگار مثلا تو هم داري ميشمري اينو مامانت بهت ياد داده 

ديگه اينكه معني خيلي از جملات رو خوب ميفهمي و درك ميكني.مثلا چند روز پيش بابام خوابيده بود طبق معمول كه عاشق ايني كه يه نفر خوابيده باشه و ازش بالا بري تا بابامو ديدي همچين ذوقي كردي و چهار دست و پا رفتي به طرفش ولي تا من بهت گفتم : فاطيما !! نه بابا خوابه نبايد بري پيشش .افرين ..يه نگاهي  كردي و خيلي خوب معني جمله رو فهميدي و راهت رو كج كردي و رفتي يه طرف ديگه .

يه تابلو فرش داريم كه مامانم بافته تصوير حضرت مريم هست كه عيسي رو تو بغلش داره من اسم اين تابلو رو گذاشتم ني نيه مامان ..واي خدا ميدونه وقتي بهت ميگم ني نيه مامان كو ؟چه ذوقي ميكني و فورا به تابلو نگاه ميكني و ميخندي

از خاموش روشن كردن چراغ و لامپ و اين چيزا خيلي خوشت مياد و تا ميگم اوووو ميدوني ديگه چيكار ميخوام بكنم .چون وقتي لامپ برات روشن ميكنم ميگم اوووو

راستي خاله دو هفته پيش ازين حلقه رنگيا برات خريدم .اولش خوشت نمي اومد ولي تازگيا يه كم بيشتر بهش علاقه پيدا كردي و دوست داري حلقه ها رو بندازي توي استوانه ..(بين خودمون بمونه ها من بيشتر تو ذوق كردم ازين حلقه ها هههه)

ديگه اينكه بلد شدي با انگشتت به اشياء دور و برت اشاره ميكني و يه چيزهايي هم ميگي .

چند روزه دارم روت كار ميكنم تا اجزاي صورت رو بشناسي فعلا فقط گوش رو بلد شدي و نشون ميدي 

از يه چيزي كه خيلي برات خوشحالم اينه كه موقع حرف زدن باهات خوب گوش ميكني و به صورتمون نگاه ميكني و كلا" خدا رو شكر دختر باهوش و زرنگي هستي 

من هميشه از خداي عزيزم به خاطر دادن نعمت بزرگي مثل تو ممنون و سپاسگذارم .

خب اين پستم خيلي طولاني شد ديگه بريم سراغ عكسات عزيزم :

اين عكسها مربوط ميشه به 93/10/26 كه يه روز مونده به ده ماهگي خوشگلم 

 اخماشو برمممم 

اين عروسك رو خيلي دوست داري منم سعي ميكنم از طريق همين عروسك بهت چيزي ياد بدم .مثل اجزاي صورت يا چيزاي ديگه.فقط گير ميدي كه مژه هاشو بكني زیبا :

دحملمون نانازه :

موقع غذا دادن بهت حتما بايد قاشق رو خودتم بگيري ..بعدشم مگه ولش ميكني قاشق رو ؟؟با هزارتا ترفند از دستت ميگيريم :

اينجا فاطيما داره ميگه فقط تو :

در حال بالا رفتن از مبل ..كار هميشگي فاطيما جوني :

اينم فاطيما و خاله فرزانه در حال مذاكرات هسته اي :

از دسته اين مبلهامون خيلي خوشت مياد من نميدونم چرا ؟؟:

يه ژست خيلي جدي :

اين عكس هم مربوط ميشه به اوايل ديماه .خونه خاله زهرام بودي ..البته من نيومدم امتحان ميخوندم :

اين لباسها رو هم يكي دو هفته قبل مامانت برات خريد دستش درد نكنه :

اين كلاه بافتني رو هم خاله شهنازم برات بافته دستش درد نكنه البته يه كم بزرگته، برا سال بعدت خوبه :

خب گلم ديگه من برم بخوابم ..خيلي دوستت دارم ..اميدوارم هر جا هستي خوب و خوش باشي ..شبت بخيررررر

پسندها (7)

نظرات (11)

مامان ریحانه
30 دی 93 11:30
واااااااااااااااا قربون فاطیما جون برم با اینهمه پیشرفت مهدیه جون نمی دونی چقدر دلم هوای فاطیما نانازو کرده بود الان با خوندن کارایی که می کنه کلی ذوق کردم خدایا چقدر این فرشته کوچولوها نازن عزیزم فاطیما جونو محکم ببوس
خاله مهديه
پاسخ
وااای عزیزم شما چقدر با احساسین ..فدات بشمممم گلم از بس که خوبی و مهربونی خوش به حال نازنین جون که همچین مامان خوب و با احساسی داره آره بخدا همشون فرشته هستن که از طرف خدا واسه شاد کردن دل ما میان مرسی که وقت گذاشتی برام و مطالبو خوندی بووس
هدی (مامان آرش)
30 دی 93 12:03
فاطیما جونم ده ماهگیت مبارک باشه خاله.ایشالا تولدت عزیزم. مهدیه جون همونطور که گفتی کاراشون خیلی بهم شبیه.بیشتر کارای فاطیما رو آرشم انجام میده.با این تفاوت که وقتی به آرش میگم نه،نکن،نرو،یه لبخند تحویلمون میده و کار خودشو میکنه. ماشالا فاطیما جون.خیلی ناناز شدی عزیزم.بووووووس.
خاله مهديه
پاسخ
ممنونم گلم خیلی محبت کردی اومدی نظر قشنگتو برام گذاشتی آره دیدین گفتم؟؟خیلی جالبه انشالا خدا هر دوشون رو حفظ کنه بوووووس
مامان آنیل
3 بهمن 93 14:31
ده ماهگیت مبارک باشه عزیزم ، والا منم عین شما اصلا فرصت اومدن به وبلاگ رو ندارم و خیلی سرم شلوغه انشالله که نمرات تون عالی باشه و همه نی نی ها سلامت و شاد باشن فاطیما جونو ببوسید
خاله مهديه
پاسخ
سلام عزيزم ممنون از دعاي خوبت .خيلي لطف داري گلم .شمام آنيل جونو ببوسيد از طرف من
خاله سانی
3 بهمن 93 19:31
سلام عزیزم خوبین؟منم خیلی دلم تنگ شده بود.ما خوبیم عزیزم همینکه وبلاگ رو باز کردم و پیغامت رو خوندم اولین کاری که کردم اومدم واست پیغام بذارم که از نگرانی دربیای..توی اولین فرصت و به زودی همه پستاتونو میخونم و نظر میذارم.مرسی که به یادمون بودی
خاله مهديه
پاسخ
سلام عزيزم مرسي ما همه خوبيم .خوشحال شدم كه بالاخره خبري از خودت بهم دادي .ممنون كه منو از نگراني در آوردي منتظر نظرات خوبت هستم عزيزم
مامان مهنا
5 بهمن 93 13:49
10ماهگی ولباسای خوشگلت مبارک عزیزم
خاله مهديه
پاسخ
مرسی مامان گل ..بووووس
مامان نیلوفر
6 بهمن 93 16:05
ده ماهگیت مبارک خوشگل خانم چه کارهایی میکنه شیطون خانم چقدر با مزه شده راستی خاله خسته نباشی از امتحانات انشاالله که همه را به خوبی پاس کرده باشی
خاله مهديه
پاسخ
سلام گلم ممنونم از پیام تبریکت آره فداش بشم یه گلوله نمک شده دخملمون خداروشکر امتحانامم خوب پاس کردم.مرسی ازینکه به ما سرزدی نیلوفر رو از طرف من ببوس حتما
مامان هدا
7 بهمن 93 12:37
ده ماهگیت و لباسای خوشگلت مبارک خاله جون. فدای اون اخم بانمکت
خاله مهديه
پاسخ
سلام مرسی بووووس
خاله سانی
10 بهمن 93 21:41
عزیز دلم 10 ماهگیت مبارک باشه ای جونم به این کوچولوی شیطون که اینقدر بلا شده..اخییی نازی پس فاطیما هم مثل بنیتا شده که من از دستش نمیتونم دستشویی هم برم..وااای موهاشو ببین خدااا گل سرم زده جه ناز شده هزار ماشا..خیلی عکسای خوشگلی گرفتی از این فسقلی..دست مامان درد نکنه چه لباسای خوشگلی گرفته واست.دست خاله هم درد نکنه کلاه خوشگلی بافته
خاله مهديه
پاسخ
مرسسیییییی عزیزممممممم از همه نظراتت مممنونم خاله جون ...بازم مثل همیشه لطف کردی و به ما سری زدی ..ببووس آره خاله جون باور کن منم مثل شما دستشویی هم نمیتونم برم دنبالم میاد ههههه من فکر کنم از شانس خوب خواهرهامونه که همچین خاله های خوبی هستیم ههههه؟مگه نه ؟؟
خاله سانی
13 بهمن 93 13:44
اره عزیزم با نظرت موافقمالبته شانس خوب ما هم هست که مجردیم و میتونیم اینقدر واسه این فسقلیا وقت بذاریم
خاله مهديه
پاسخ
اره بخدا تازه من اگه سر کار نمیرفتم و درس هم نداشتم بیشتر پیش فاطیما بودم. خاله جون امیدوارم روزی بشه وبلاگ نی نی خودت رو درست کنی و منم هی بیام نظر بذارم هههه
رضا
30 تیر 94 22:37
عالیه !!!
مريم
31 تیر 94 14:12
سلام ! وبلاگ خيلي زيبايي داري!
خاله مهديه
پاسخ
سلام ممنونم چشماتون زیبا میبینه