اولين سالگرد با تو بودن مبارك
سلام به خوشگل خاله به ماه خاله به شيطون بلاي خاله
عزيزم تولد يك سالگيت مبارك
هوراااااااااااااا فاطيما جونم يكساله شد
فدات بشم عسلم كه بالاخره تعداد ماه هاي زندگيت به 12 رسيد .
ديروز اولين سالگرد تولدت بود. غنچه خاله اين يكسال براي من بهترين سال هاي عمرم بود چون با تو بودم .با تو كه قشنگترين لحظه ها و روزها رو برام تداعي كردي .با تو كه معني معجزه را فهميدم .
عزيز دل من هنوز بعد از يكسال باور نميكنم كه بعد از اين همه چشم انتظاري خدا همچين فرشته اي رو بهمون هديه كرده باشه .ممنون كه خنده و شادي رو با بودنت بهمون هديه كردي... .ممنون كه بودي ...ممنون كه با بودنت معني واقعي خوشبختي رو بهمون چشوندي .از ته قلبم دوست دارم وروجكم.
يكسالي هست كه وقتي به چشماي خواهرم نگاه ميكنم به جاي رنگ حسرت و نا اميدي رنگ خوشحالي و اميد ميبينم .خدايا شكرت به خاطر همه چيز
فاطيما جونم پارسال همچين موقعي همه سرمون به تو گرم بود .عيد 93 بهترين عيد عمر ما بود و تولد تو بهترين عيدي بود كه تا حالا هممون گرفته بوديم .
اينم عكس شما در اولين روز تولدت :
مثل ماه بودي عزيزم .يادش بخير واقعا اون روز چه روز خوبي بود
فاطيماي عزيزم شما ساعت 9:55 دقيقه صبح روز 27 اسفند 92 به اين دنيا پا گذاشتي .
عزيزم فعلا چون هممون تو گير و دار عيد و خونه تكوني و اين چيزا هستيم فعلا مراسم تولد برات نگرفتيم .انشااله هفته آينده يه مراسم كوچولو و خودموني برات قراره بگيريم .ببينيم تا چي پيش مياد .
خب برم سراغ كارهاي جديدي كه بلد شدي :
فاطيما خانم قصه ما فعلا همه كاري بلده غير از راه رفتن ....از ليوان شكستن و عروسك ممه دادن تا فضولي و لج اين و اون رو در آوردن البته ميتوني روي دو تا پاهات به مدتي تقريبا زياد بايستي ولي تنبلي ميكني يا نميدونم ميترسي كه راه نميري .البته گاهي يكي دو قدمي مياي جلو
شيطوني و بدو بدو كه نگو ..مگه كسي جرات ميكنه چلوت كاري انجام بده؟؟همه چيرو بهم ميريزي
مرتب مثل جوجه ها دنبالمون چهار دست و پا مياي .فقط تا موقعي كه خوابيدي خونه ساكت و آرومه الهي قربون اون شيطونيات بشم
ديگه معني خيلي از حرفها رو متوجه ميشي .شكر خدا كه دختر خيلي باهوشي هستي و خيلي زود چيزي ياد ميگيري .
بالاخره سومين دندون دخملمون هم در اومد .دندون بالا از سمت چپ مباركت باشه عزيزم
راستي دايره لغاتت داره روز به روز بيشتر ميشه مثلا به سگ يا هاپو ميگي :هاپ به آب ميگي :ab يا eb ...به من (مهديه) ميگي :مه به دايي محمد ميگي : دا و گاهي اوقات هم ميگي بييم يعني بريم
دايي محمد يه دونه عطر داره بهت ميديم كه بو كني ميگيري جلوي بينيت و فوتش ميكني واي كه ما چقدر ميخنديم از اين كارت .خيلي با نمكه
راستي خاله مورچه ها رو خيلي دوست داري و اگه مورچه اي جايي باشه كلي باهاشون سرگرم ميشي و حركتشون رو دنبال ميكني و باهاشون حرف ميزني
موبايل لمسي رو از موبايل معمولي تشخيص ميدي اگه لمسي دستت باشه شروع ميكني به كشيدن انگشتت روي صفحه كه مثلا داري عكساشو ميبيني اگه موبايل معمولي باشه فقط فشارش ميدي .و اين برامون خيلي جالب و خنده داره
سه تا از ميوه ها رو ميشناسي .البته خودم يادت دادم .مثل سيب و خيار و پرتغال و اگه توي ظرف باشن و هر كدومو بهت بگم بهم بده ميدي بهم
بهت ميگم فاطيما منو حموم كن سرمو بشو دستت رو ميكشي رو سرم مثلا داري شامپو ميزني بهم اينم خودم بهت ياد دادم
راستي عزيزم علاقه زيادي به مداد و كاغذ داري و هر وقت مدادي دستت باشه دوست داري روي كاغذ خط خطي كني و رابطه بين اين دو رو خيلي خوب ميفهمي .ايشالا بزرگ تر كه شدي خودم بهت نقاشي ياد ميدم تا مثل من گاهي نقاشي كني عزيزم .
بالاخره تلاش هاي اينجانب به ثمر نشست و موقع برداشتن گوشي تلفن يا موبايل بلند ميگي عهههههه يا ميگي ائووووووو ...البته گاهي اوقات با كنترل تي وي هم همين كارو ميكني.وقتي هم بهت ميگم منم الو كنم گوشي رو ميزاري روي گوشم
مدتيه دوست داري كارهاتو خودت انجام بدي مثل غذا خوردن كه البته فكر كنم اين رفتار براي مادرا اصلا خوشايند نيست چون واقعا همه جا رو كثيف ميكني و غذا رو ميريزي روي لباسات و زمين . ولي كم كم بايد بلد بشي كه خودت غذا بخوري
روز 26 اسفند هم واكسن يكسالگي رو زدي .قدت 75 و وزنت هم 9100 كيلوگرم بود .
خب ديگه برم سراغ عكسات تو اين ماهي كه گذشت :
اين عكساي شهر بازيه كه برديمت .تاريخ 93/12/8
خيلي دوست داشتي و بيشتر توجهت به بچه هاي اطرافت بود
اينجا با مامانت داريم ميريم بيرون .قربون اون موهاي خوشگلت برم :
همون روز هم برات اين جور چين رو خريدم .چند تا حيوونه كه قسمتي از بدن هر كدومشون جدا ميشه و تو بايد بدوني كه هر تيكه مال كدوم حيوونه كه تقريبا ميشه گفت يكي يا دوتا شون رو بلدي سر جاي خودش بزاري مثل هاپو . با اين جورچين خيلي باهات كار ميكنم اينطوري حيوانات رو هم بلد ميشي .انگشتت رو ميزارم روي اونا و اسم حيوون ها رو برات ميگم تو هم خيلي دوست داري :
اينجام يادي از بچگيهات كردم رفتم كريرت رو آوردم (93/12/14) .خيلي دوست داشتي و بازي كردي :
قربون اينطوري نشستنت برم .خيلي دوست دارم وقتي اينطوري ميشيني :
اينجا بهت گفتم جوجو رو روي پاهات بذار و خوابش كن و تو هم مثلا داري انجامش ميدي :
اينجام بهت گفتم فاطيما جوجو رو بهش ممه بده ...شمام شروع كردي به دادن شير بهش .الان مثلا دقيقا دهن جوجو جاييه كه بايد باشه دقت كنيد :
خب عزيزم فعلا خدانگهدارت تا پست بعدي بيام و انشالا عكساي تولدت رو بزارم