فاطیما عروسک خالهفاطیما عروسک خاله، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

فاطيما همه اميد من

وقتی تو بزرگتر میشوی ...

1394/5/25 20:18
نویسنده : خاله مهديه
989 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به خوشگل و شیطون خاله ..به عزیز کوچولوی خاله و به دوستان نی نی وبلاگی که اصلا تو این مدتی که من نبودم سراغی هم ازم نگرفتن !!!

ببخش که این بار پست گذاشتنم خیلی دیر شد .آخه حقیقتش یکم تو پست گذاشتن تنبلی میکنم .

ولی امروز مصادف با روز دختره و بهتر دیدم که بیام وبت رو به روز کنم .

روز دختر مبارک قشنگم 

جونم برات بگه که دیگه حسسسابی بزرگ و شیطون بلا شدی .خیلی هم حرف میزنی و خوشبختانه معانی خیلی از حرفها و جملات رو میدونی .

مدت زیادی هم هست که به لطف خدا راه افتادی و به حدی رسیدی که دیگه تند تند میدوی واسه خودت 

راستی یه چند روز ی هست که از بیماری اسهال و استفراغ خلاص شدی .خیلی حالت بد بود و همش بالا میاوردی و هیچی جز شیر مادر نمیخوردی .هممون خیلی غصه خوردیم .شکر خدا یه چند روزی هست که بهتر شدی ولی وضعیت غذا خوردنت اصلا خوب نیست غمگین غذا رو باید بزور بهت داد .خیلی کوچولو شدی و اصلا قیافت به بچه یکسال و نیمه نمیخوره !

خب بریم سراغ کارها و حرفهایی که بلدی 

اول حرفهایی که بلدی :

سالاد = دالاد        یخ =ی         جوجه =جوج          سس=دد      پی پی =بی بی     آره =آیه     

نه =نه       بستنی =ب           آب=آب       گوجه =جوجه          دوغ=دو         ماست =ما       آقا=آآ  

  باز =با       بیا=بیا           بریم =بئیم     

کارهاتم که خیلی خیلی شیرین شده .معانی خیلی زیادی از جملات رو درک میکنی .مثلا :

در رو ببند  -  فلان چیز رو از تو کمد بیار  - اینو بده به من -

اگه به وسائل کسی دست بزنی و بهت بگیم مال فلانیه نباید دست بزنی میزاری سر جاش

معنی سر جاش رو خیلی وقته بلدی و وقتی بهت میگیم فورا همون چیز رو میزاری سر جای خودش.

  عاشق اینی که قاشق و چنگال بیاری بزاری توی سفره

وقتی بهت میگیم اسباب بازیهاتو جمع کن سریع میزاری سر جاشون .حتی گاهی خودت بدون اینکه بهت بگیم جمعشون میکنی .

به ریختن آشغال هم خیلی حساس هستی .اگه چیزی روی زمین بریزه سریع دنبال سطل میگردی تا بندازی توی سطل  

از آفرین گفتن بهت خیلی خوشت میاد .وقتی کار خوبی انجام میدی و بهت میگیم آفرین ..خنده ای میکنی و خودت برای خودت دست میزنی .

عاشق بستنی هستی .یه سوپری نزدیک خونمون هست هر وقت میای خونمون مامانم میبرتد برات بستنی میخره .دوست داری خودت به آقای فروشنده پول بدی .بستنی که میخوری احساس میکنی روی ابرا نشستی آرام

بهت میگیم کلاغه چی میگه ؟ میگی : دار دار     قورباغه چی میگه؟؟ میگی : دور دور 

صدای گربه و بره رو هم خوب بلدی در بیاری 

گاهی وقتا واسه خودت یه جایی میخوابی و پتو میندازی روی خودت .بعد روی سینه خودت میزنی و میگی : پیش پیش ...عاشق این حرکتتم که خودتو میخوای خواب کنی چشمک

دیگه جونم برات بگه که حرکات صورت رو چند تاشو بلدی مثل عصبانی و متعجب و وقتی میگیم عصبانی چطوریه اخماتو میکنی تو هم .تعجب کردنتم که خیلی باحالا 

راستی خاله جون قبل از ماه رمضون رفتیم آتلیه .وای اونجام داستانی بود .چون تو همکاری نمیکردی.

تازه همشم اخمالو بودی .من و خاله فرزانه و مامانت و خانم عکاس با هزار تا بدبختی میخندوندیمت .

فکر کنم یه یک ساعتی اونجا بودیم .یه جا بود باید بین یه تخم شکسته  خیلی بزرگ که روی یه لونه بود مینشستی .خیلی هم جالب بود ولی گریه کردی و نذاشتی .منم ناراحت بودم از دستت قهر

یه جا هم بود توی یه سبد حصیری باید میشستی ولی اونم قبول نکردی و گریه کردی...خلاصه دیگه خانم عکاس آون آخری دیگه جون نداشت ..خیلی از دستت اذیت شده بود .ولی خیلی خیلی خانم مهربون و با حوصله ای بود .سر عکس گرفتن ازت هم خیلی خندیدیم .خلاصه خاطره ای شد .

تازه بعدشم یادمون اومد برات اسباب بازی هاتو نیاوردیم تا باهاشون عکس بندازیغمگین گردنبندتم یادمون رفت بندازیم گردنت .بعدشم هر کاری کردیم حتی نذاشتی یه دقیقه رو سرت گل سر بزاریم .حیف شد خاله وگرنه با گل سر و کش مو خیلی خوشگل تر میشدی ..

انشااله تو پست بعدی عکساتو میذاریم .

خب بریم سراغ عکاست :

این اولین واکنش شما در مقابل اولین جوجه ای که برات خریدیم :

وای خدا میدونه چقدر از دستت خندیدیم .آخه ازش میترسیدی و از طرفی هم دوست داشتی بهش دست بزنی .توی صورتت اضطراب و تمنا موج میزد -جمعه 94/3/8    :

تو راه آتلیه واسه عکس گرفتن از تو -پنجشنبه 94/03/21   :

یه دختر بچه تو آتلیه بود که حسابی باهاش رفیق شده بودی .کلا ارتباط خیلی خوبی با بچه ها داری و وقتی بچه یا به قول خودت نی نی  ببینی از خود بیخود میشی :

واست ازین خونه سازیا خریدم خیلی دوست داری و باهاشون حسابی سرگرم میشی .خاله این ژستای اخمو رو میشه نگیری جلوی دوربین؟؟؟؟-94/03/22  :

نمی دونم چرا از اینکه لباس تن این عروسکات باشن بدت میاد !!!.اینجام داری لباسای عروسکتو در میاری .قربون اون بازیای کودکانت برم -جمعه 94/03/29:

یک خواب ناز -شنبه 1394/04/6-مصادف با دهم رمضان :

اغلب اوقات ما شما رو در این حالت یعنی بستنی خوردن میبینیم.چیزی که واقعا عاشقش هستی .اینم یه عکس از بستنی خوران جنابعالی -اوج خوشحالی رو میشه توی چشمای معصومت دید -1394/04/06  :

اینجام که بردمت حیاط و داریم طبق معمول آب بازی میکنیم .مگه کار دیگه ای هم باید توی حیاط کرد جز آب بازی؟؟پنجشنبه -1394/04/11  :

دختر خوشگل و ناز داریم ما محبت-فدات بشم که با این لباس کلی ناز و خوشگل شده بودی -1394/04/14:

خاله فرزانه هم داره ازت عکس میگیره -دیگه میدونی عکس یعنی چی و خودت ژست میگیری جلوی دوربین :

طبقه پایین خونمون رو خیلی دوست داری -الانم اومدیم پایین و داری بازی میکنی -1394/04/18 :

اینم نقاشی شما-کلا به اینکه کسی برات نقاشی بکشه و یا خودت کاغذ رو خط خط کنی علاقه داری.قربون پیکاسوی خودم برم با این نقاشیش -1394/04/19 :

اینجا اومده بودم خونتون -مامانت گفت کمدت رو مرتب کنم -منم این پالتو رو که مامانت واسه سیسمونیت دوخته بود رو دیدم که البته واسه سه سالگیته -گفتم تنت کنم ببینم چه شکلی میشی...دیدم وای ماه شدی ...خیلی بهت میاد -دوشنبه -1394/05/05  :

فاطیما در حال غذا خوردن -البته با هزارتا ترفند باید بهت غذا داد غمگین 1394/05/07 :

طبق معمول بازم بستنی خورانه هههههه -1394/05/10 :

اینجام رفتیم شهر بازی -بردیمت استخر توپ-خیلی تاریک بود موبایلم فلش زد ..توام اینطوری شدی .کلی به خاطر این عکس خندیدیم -جمعه 1394/05/21  :

خوب عزیزم یه چند روزی هم هست که اسباب کشی کردین رفتین خونه جدید .انشاله که مبارکتون باشه ..خیلی هم دلم برات تنگ شده ..از همین جا میبوسمت ...فدای همه قشنگیات بشم عزیزم ..فعلا خدانگهدارت بوس

پسندها (3)

نظرات (5)

مامان ریحانه
4 شهریور 94 11:51
سلام مهدیه جون همشهری گل من ببخش از اینکه بهت سر نزدم به خدا درگیر مسایل زیادی بودم الان هم چند روزه تا میام کامنت بذارم یه کاری پیش میاد و نمیشه به هر حال ببخش عزیزم فدای فاطیما بشم ماشالله چه بزرگ شده و پیشرفتهایی که کرده قابل تحسینه خیلی ناراحت شدم به خاطر مریضیش واقعا مریضی این طفل معصوما رو آب میکنه فدای ترس و علاقش به جوجو بشم که منم کلی خندم گرفت از دست این کارش از این لباس ابیه که تن فاطیماست نازنینم یاسیشو داشت منم خیلی دوست داشتم قربون بستنی خوردنش ببین چکار کرده با خودش وروجک عکسهای عسل طلا خیلی خوشگل شده منتظر عکسهای آتلیه هم هستم فدای تو
خاله مهديه
پاسخ
سلام عزیزم بابت اینکه وقت گذاشتی و برای تک تک عکسها نظر دادی ممنونم ریحانه جان در پناه حق باشی گلم نازنین رو ببوس از طرف من
مامان نیلوفر
5 شهریور 94 20:52
سلام عزیزم رسیدن بخیر کجایی ؟؟؟؟؟؟ ماشاالله چه بزرگ شده فاطیما جونکلی هم پیشرفت کرده و شیطون شده عکساش هم خیلی قشنگ شده ، هرچند نمیدونم چرا وقتی آتلیه میخواهیم عکس بگیریم نمیذارن نیلوفر را هم چند روز پیش بردم آتلیه اینقدر گریه کرد که نا امید بدون اینکه عکس بگیریم برگشتیم خونه
خاله مهديه
پاسخ
سلام عزیزم -من که جایی نرفته بودم تنها عامل نبودم فقط تنبلی بود مرسی از نظرتات گلم آره فاطیما هم دیگه شانس آوردیم تونستیم یه چند تایی ازش بگیریم .چون محیط آتلیه آشنا نیست بچه ها غریبی میکنند . ممنون که سر زدی عزیزم -نیلوفرجون رو از طرف من ببوس
مامان سمانه
20 شهریور 94 19:49
سلام مهدیه جووون خوبی عزیییزم ، ببخشید که دیر اومدم ، مقصر من نیستم ، مقصر آریساس از بس که شیطونه و اجازه نمیده از دوستان خبر بگیرم ماشا... به فاطیما جوووون که کلی حرفای قشنگ واسه گفتن داره آآآآ قربونش بشم خدا حفظش کنه استون ماشا... خیلی تغییر کرده خیلی خوشگلتر شده ، ماشا... خوشتیپ هم که هست عززییییزم ببوسش از طرف من از عکسا لذت بردم
خاله مهديه
پاسخ
سلام عزیزم فدات بشم گلم ممنون که سر زدید-اره میدونم بچه ها اجازه نمیدن آدم کاری بکنه خوشحالم که پستمو دوست داشتی آریسا جون رو حتما ببوسش
مامان نیلوفر
29 شهریور 94 19:56
مامان آنیل
8 مهر 94 23:55
هزار ماشالله به فاطیما جون خوشگل ، براش اسپند دود کنین خاله مهدیه جان. بووووووووووووووووس از طرف آنیل و مامانش
خاله مهديه
پاسخ
فدات عزییییییزم شما لطف دارید ....من و فاطیمام شمار رو میبوسیییییییم