باز رفتي و دلم برات تنگ شد ...
سلام دوستان من امشب باز غمگينم آخه باز امشب بعد از سه روز فاطيما جوني رفت خونه خودشون چند روز كه مياد خونمون من بدجور بهش عادت ميكنم ..البته نه تنها من بلكه هممون خوشگل خاله ديگه كاملا با ماها اخت شده و انگار كه خيلي ما رو دوست داره چون خيلي بهمون ميخنده و ابراز عشق ميكنه عزيز دل خاله كاراي جديد هم ياد گرفته : مثلا وقتي بهش ميگيم دايي محمد كو؟ يا ساعت كو؟ فورا به همون شخص يا شي نگاه ميكنه هر وقت كسي لباس بيروني بپوشه متوجه ميشه و شروع ميكنه به گريه كردن و دوست داره همراهش بره ...امروز مجبور شدم قبل از رفتن به سر كار يه ذره توي كوچه بگردونمش چون وقتي مانتومو پوشيدم خيلي گريه كرد ...
نویسنده :
خاله مهديه
1:04