فاطيما در روزهاي بهاري
سلام به گل دخترمون عزيز دلمون شيطون و وروجكمون
سلام به همه دوستای نی نی وبلاگی خوبم
خب عزيزم ببخش اگه دير به دير ميام واست پست ميزارم .آخه سخت مشغول حوندن امتحانات هستم .با این درسا و کارم حسابی سرم شلوغ شده .دعا كن خاله همه امتحاناشو پاس كنه اون وقت زود زود ميام برات پست ميذارم
خب عزيزم جونم برات بگه كه ديگه حسسسسابي بزرگ شدي .معني خيلي از جملات و كلمات رو ميفهمي سطح دركت خيلي بالارفته خدا رو شكر .خيلي از كارها رو خودت انجام ميدي و در نهايت كلام اينكه خيلي خيلي شيرين شدي .واقعا نميدونستم بچه يكساله انقدر شيرين و خواستني و خوردنيه ولي با بودن تو فهميدم كه تو اين سن چه قند عسلي هستي خاله جون
حرف زدنت خيلي پيشرفت كرده .چيزای زیادی رو دیگه بلدی بگی :
عروسک هاپوتو که میبینی میگی :هاپ هاپ
دستات که کثیف میشه میگم بریم دستاتو بشوریم میگی : بئوریم بئوریم
بهت میگم بریم مثلا فلان جا میگی : بئیم
بهت میگم شامپو بزن به سرت با دستات موهاتو میمالونی .میگن لیف بزن اون یکی دستتو میکشی رو اون دستت یعنی داری لیف میزنی بعد هم میگی :جیفبهت میگم جیش کردی ؟ میخندی و میگی : دیس دیس
عاشق حمام کردنی کلا توی حمام که هستی بهترین لحظات عمرت حساب میشه .میگم فاطیما بریم حموم؟با خوشحالی میگی : حم حم حم
به من (مهدیه ) میگی : مه و اگه کنارن نباشم مرتب اسممو صدا میزنی
به خاله فرزانه میگی : نه
به دایی محمد میگی :memed
به مامانم میگی : ماما
توی کوچه که باشیم و ازت بپرسیم ماه کو؟؟ سرتو رو به آسمون میکنی و با انگشتت ماه رو نشون میدی و میگی : ما
میگیم فاطیما بع بعی چی میگه ؟میگی : ب ب ب انقدر قشنگ میگی ب آدم همش میخواد ازت بپرسه
رابطه وسائل رو با هم دیگه خیلی خیلی خوب میدونی مثل : دوشاخ با پریز برق-کبریت با شمع و کیک-کلید با در-قاشق و بشقاب-مداد و کاغذ
جمله سوالی رو تشخیص میدی وقتی ازت سوال میکنیم مثلا میگیم فاطیما غذا میخوای؟؟چند بار سرتو به معنی بله تکون میدی ..وای خاله عاشق این حرکتتم بخدا
تازگی هم بلد شدی دیگه میگی : نه نه !! منم مخصوصا هی ازت میپرسم که بگی نه و بعدشم بخورمت
تقریبا میتونی با قاشق خودت غذا بخوری ...البته بماند که چقدر لباساتو کثیف و چرکولک میکنی !! یه کم بدغذا و کم خوراک هم شدی .با هزارتا بدبختی و ریشخند و عروسک و اینا باید بهت غذا داد .مامانت خیلی غصه میخوره به خاطر غذا نخوردنت .
وقتی چیزی نباشه دستاتو به دو طرف باز میکنی و با ناراحتی میگی : نیس
عاشق عروسک جناب تو برنامه خندوانه هستی ..وقتی میاد انقدر ذوق میکنی و میخندی و جست و خیز میکنی که آدم میترسه خدا نکرده طوریت بشه !
وقتی چیزی تموم میشه یا کاری تموم میشه دو تا دستاتو به هم میمالونی یعنی تموم شد .چند روز پیش مامانم داشت نماز میخوند و تو هم داشتی نگاش میکردی .وقتی نمازش تموم شد این کارو کردی .خییییلی خوشششمزه اییییییی
لواشک و بستنی رو خیلی خیلی دوست داری .فقط با این دوتا میشه یه جا آروم نشوندت !! البته لواشک رو من زیاد برات جالب نمیدونم ولی بابات همیشه برات میخره
از شیطونیات هم ماشششااله هر چی بگم کم گفتم .یه دقیقه اگه به حال خودت بزاریمت معلوم نیست چه بلایی سرت میاد یا سرت میخوره به دیوار یا می افتی
راستی عزیزم هنوز راه نیفتادی .با اینکه شکر خدا بچه زرنگی هستی ولی همه متعجبیم که چرا نمیتونی به تنهایی خودت راه بری ..امیدوارم جای نگرانی نباشه دخملکم
راستی خاله اول اردیبهشت رفتیم گوشاتم سوراخ کردیم .کل کلینیک رو با گریه هات گذاشته بودی رو سرت .من که دلم اصلا طاقت نداشت . پشت در اتاق وایساده بودم و نمی اومدم تو ....خلاصه که با این گوشواره های کوچولو خیلییییی خوشگل ترشدی گلم .
تازگیا یه کم خسیس شدیا بعضی چیزا که دستت باشه اگه بهت بگیم بده اخماتو تو هم میکنی و تو دل خودت قایمش میکنی و اعتراض میکنی ..الهی فدات بشم که همه کارات با نمکن
بهت میگیم فاطیما ناز کن یه طرف صورتت رو میچسبونی به کتفت و همینطور نگاه میکنی .اینکارو که میکنی آدم فقط میخواد بخورتد بخدا
معنی جمله عصبانی هستم یا ناراحت هستم رو میدونی .مثلا وقتی کار بدی میکنی یا دست به چیزی میزنی .خیلی آروم بهت میگم فاطیما نکن یا دست نزن عصبانی میشما !!!تو هم فورابا اون چشمای معصومت به چشمام و صورتم نگاه میکنی .میخوای ببینی عکس العمل من چیه و من چه حالتی میشم .و خوشبختانه در بسیاری ازین مواقع این جمله جواب داده
یه وقتایی روسری سر میکنم و برات ادای پیرزنا رو درمیارم .میگم فاطیما میخوای حاج خانوم بشم ؟؟همچین میخندی و گل و از گلت میشکفه که نگو ...خیلی دوست داری . اگه روسری سر خودتم بکنم سعی میکنی کارای منو تکرار کنی .
خلاصه اینکه وقتی میای خونه ما هم ما حسابی سرمون گرم میشه هم خودت ..هممون همش باهات بازی میکنیم و باهات حرف میزنیم و کار جدید بهت یاد میدیم .
خب حالا بریم سراغ عکسای این چند هفته و چند روزت
اینم گوشواره های خوشگل شما . 94/2/1
بعد هم برای اینکه آروم بشی از کلینیک که اومدیم بیرون مامانت برات این کتاب رو خرید ولی بعد از یه ساعت هممون براش فاتحه خوندیم .بیچاره تیکه تیکه شد زیر دستت -این تل رو هم من زدم رو سرت که خوشمل بشی :
مامان و بابای عزیزم هر دوشون متولد ازدیبهشت هستن اونم با تفاوت فقط چند روز .به همین خاطر واسشون یه جشن تولد خیلی کوچولو گرفتیم و مامانت هم زحمت کشید کیک درست کرد .شمام که عاشششق شمع ...94/02/11-شب ولادت حضرت علی (ع) روز پدر
مامانم برات آبنبات خریده بود یه کمی ترش بود .وقتی میخوردی قیافت خیلی دیدنی میشد -94/02/9
اینجام جمعه 94/02/18 داریم میریم گردش :
یک خواب عمیق بعد از کلی ورجه وورجه کردن و بدو بدو -5 شنبه 94/02/3 :
11/02/94 :
قربون شکل ماهت بره خاله که انقدر لباس سفید بهت میاد-94/02/17 :
اینم تازه ترین عکسات :
جمعه 94/02/25 توی حیاط خونمون -حیاط رو خیلی دوست داری منم اکثر مواقع میبرمت و با هم باغچه رو آب میدیم .مورچه ها رو نگاه میکنی -توپ بازی میکنیم .شمام که قربونت برم ماشااله واسه هر کاری پایه ای :
ماست رو خیلی دوست داری .اینم قیافه شما در حال خوردن ماست :
از پشه بند بچگیات برات خونه درست کردم .از بس شیطونی میکردی گفتم شاید آروم بگیری .ولی زهی خیال باطل اصلا نرفتی تو خونت حتی یه دقیقه :94/02/25
عاشق اینی که بری سر کیف پول و کیف دستی ...اونوقت در یک چشم به هم زدن هر چی توش هست و نیست رو میریزی بیرون .
اینم صحنه فضولی فاطیما خانم از کیف بنده 94/02/31 :
اینم عکس العمل شما در مقابل دیدن یه اسباب بازی واسه اولین بار .این ماشین رو بابات سال 86 واسه دایی محمد عیدی خریده بود .منم لای خرت و پرتا پیداش کردم و توش باطری گذاشتم و دادم به شما.الان داره میخونه و شمام داری نگاش میکنی و خودتو تکون تکون میدی -94/2/31 :
عزیزم خیلی دوست دارم و عاشقتم ...