فاطیما عروسک خالهفاطیما عروسک خاله، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

فاطيما همه اميد من

اولين جشن تولد

عزيزم مراسم جشن تولدت رو توي سن 28 روزگيت توي تالار گرفتيم . و مهموناي زيادي رو هم دعوت كرده بوديم .مراسم خوب و به ياد ماندني بود .ولي تو اون روز خيلي خسته و كلافه شده بودي ... آحراي مراسم كه ديگه همش گريه ميكردي ..اينم عكسات كه آخر مراسم و وقتي مهمونا رفته بودن ازت گرفتم  ...
24 خرداد 1393

فاطيما به روايت تصوير

    توي اين عكسهاي بالا 6 روزه هستي  9 روزگي  اين عكس بالايي مال روزيه كه ديگه داشتين ميرفتين خونه خودتون...هممون دپرس بوديم ..من اون شب كلي دلم برات تنگ شد ..همش آهنگ غمگين گوش ميكردم ....  فكر كنم 23 روزت بوده  24 روزگي  اينجا 26 روزه هستي اين ساكي هم كه توش خوابيدي ساك خواب نوزادي مامانته هنوز نو مونده با همون رختخواباش ..منم رفتم از تو پاركينگ آوردم و ازت عكس گرفتم ...   32 روزگي در حمام  لطفا براي ديدن ادامه عكسها به ادامه مطلب برين      ...
23 خرداد 1393

عيد 93 و حال و هوايي ديگر

عزيزم عيد امسال با وجود تو واقعا زيبا و جور ديگه اي بود ...من و خاله فرزانه و دايي محمد سفره هفت سين رو با عشق خاصي چيديم .وجود تو همراه با بقيه سر سفره هفت سين بوي بهار واقعي رو برامون به ارمغان مي آورد. يه بهار با يه تازه وارد ناز و دوست داشتني ...يكي كه با وجودش رنگ بهار امسال رو زيباتر و عاشقانه تر از سالهاي قبل كرده ...اولين بهار زندگي ات مبارك .... ...
19 خرداد 1393

اولین حمام

اولین حمامی که تو رو بردیم  مصادف شد با اولین روز عید سال 1393 .دست مامان بزرگ درد نکنه که زحمت کشید و  تو رو حموم کرد .اون موقع هنوز نافت نیفتاده بود و یه کم حمام کردنت سخت بود . ولی از اونجایی که مامان خوبم ناسلامتی 4 تا بچه بزرگ کرده این کار رو با تبحر کامل انجام داد .اینم عکسای بعد از حموم که دو سه نفری داریم لباس تنت میکنیم : اينم خواب بعد از حمام..... ...
18 خرداد 1393

قدمت مبارك

عزيز دلم ، بعد از مرخص شدن از زايشگاه اومدي خونه ما تا ما خاله ها و ماماني حسابي ازتون مراقبت كنيم  . خوشبختانه ورودت به خونمون مقارن شد با تعطيلات نورزوي و من ازين بابت حسابي خوشحال بودم كه سر كار نميرم و ميتونم پيش عروسك قشنگم بمونم ...روزاي خيلي خوبي بودن ... هرگز فراموششون نميكنم ...انگار خدا دنيا رو بهم داده بود .سر سجاده نماز كلي از خداي عزيزم تشكر كردم و از خوشحالي گريه كردم ....خلاصه كه همه حسابي سرگرمت شده بوديم و زمان از دستمون خارج شده بود .بر خلاف سالهاي قبل كه دم عيد همش مشغول تماشاي برنامه هاي تي وي بوديم ولي عيد امسال كسي تي وي روشن نميكرد ...آخه خودت يه سينما بودي عزيزم .آدم دلش ميخواست بخوردت ..مخصوصا كه بابات خيلي خ...
15 خرداد 1393

فاطيما در زايشگاه

اين عكسا رو خاله فرزانه توي زايشگاه ازت گرفته ...دستش درد نكنه خيلي قشنگ شدن  عزيزم اينجا فقط دو ساعت از عمرت ميگذره  واي كه چقدر ناز خوابيدي  ادامه مطلب يادتون نره عزيزان   اي ناقلا اينجا داشتي به كي چشمك ميزدي؟؟؟؟   ...
15 خرداد 1393

خاطره روز تولد

توي اين پست ميخوام خاطره روزي كه قدمهاي قشنگت رو توي اين دنيا گذاشتي تعريف كنم ... شب قبل مامان و ماماني رفتن كاراي فردا رو واسه زايمان  انجام بدن ..شب هم مامان الهه خونه ما بود .كلي همه ذوق داشتيم . كلي عكس و فيلم از ماماني الهه گرفتيم كه يادگاري بشه ...من باورم نميشد كه فردا قراره به آرزوم برسم و  بچه الهه رو توي بغلم بگيرم ...از يه طرف استرس داشتم و از طرفي هم خيلي خوشخال بودم ..خلاصه وسايلي كه لازم بود رو برات توي ساك مخصوصت گذاشتيم  .من كه مرتب قربون صدقه ت ميرفتم . فردا صبح مامان و بابا و ماماني ساعت 7 صبح رفتن بيمارستان منم مجبور بودم سر كارم رو برم .ساعت فكر كنم هشت و خرده اي بود  كه زنگ زدم ب...
15 خرداد 1393

سيسموني فسقلي

تك تك اينا رو من و آبجي الهه و خاله فرزانه و ماماني با عشق خريديم ...من انقدر موقع خريد اين وسائل توي مغازه ها ذوق ميكردم كه فروشنده ها ميگفتن تو كه از مامان بچه بدتري !!!  اين تاپ شورت اولين چيزي بود كه برات خريديم .البته دست خاله فرزانه درد نكنه مال موقعيه كه جنسيتت هم معلوم نبود ...   لطفا براي ديدن بقيه عكسها به ادامه مطلب برين ... اين لباساي چند تيكه رو خودم از تهران برات خريدم ... اين لباس نارنجي رو مامانت خيلي دوست داره وقتي بدنيا اومدي اين لباس تنت بود     &nb...
12 خرداد 1393

آخرين سونو

اين عكس مال آخرين سونو فاطيما جونيه ..كلي واسش همه ذوق كرده بوديم .من كه از توي همين عكس فهميدم كه ني نيمون شكل مامانشه !!!! خداييشم حرفم راست در اومد .... ...
11 خرداد 1393