حرفهای من با تو در آغاز 3 ماهگیت
حرفهای من با تو در آغاز 3 ماهگیت فاطیمای عزیزم امروز 3 ماهه شدی خاله جون ...3 ماهگیت مبارک ایشالا 300 ساله بشی ....
گل قشنگ خاله 3 ماه از ورد قدمهای کوچیکت به این دنیا گذشت و من چه عاشقانه تمام وجودت را می پرستم ...
هنوز باور نمیکنم دختر کوچولویی که با نفسهایش نفس میکشم و با خنده هایش تمام غم ها و غصه هایم را فراموش میکنم همانی باشد که سالها انتظارش را کشیدیم ...هنوز بعد از 3 ماه به سختی باور میکنم فرشته ای که در آغوش خواهرم با گرمای محبت مادرانه آرامش میگیرد همان عزیزی باشد که سالها برای آمدنش چقدر چشمانمان در انتظارش تر شد ... هر بار که میخندی دنیایی از عشق و محبت کودکانه ای را به من هدیه میدهی که حاضر نیستم با هیچ چیز دیگری در این دنیا عوض کنم ... فاطیمای عزیزم آنقدر دوستت دارم که حتی صدای نفسهایت برایم زیباترین لالایی و دلنوازترین ترانه های دنیا ست ....
قلب بیرون از تنم من نه مادر هستم و نه مادرت ولی آنقدر برایت آرزو دارم آنقدر برایت خواسته ها دارم آنقدر دل نگرانی برایت دارم که دل همه آرزوها همه خواسته ها و همه دل نگرانی های خودم را از یاد برده ام
فرشته قشنگ من ... فاطیمای کوچکم هر بار که نگاهت را در نگاهم میدوزی زیبایی آسمان با ستارگانش برایم تداعی میشود... گرچه هنوز لبان کوچکت به حرف زدن بازنشده ولی همان آغو گفتنهایت برایم شیرین تر از هر کلامی در این دنیاست ...آغو گفتنهایت آنقدر برایم شنیدنی ست که هر بار میخواهم تفسیرش کنم ... و من هر بار در جواب آغو گفتنهایت می گویم : دوستت دارم دوستت دارم
خاله مهديه 