ماه رمضان امسال و وجود قشنگ تو
فاطيماي عزيزم پارسال همين روزها بود كه متوجه شديم قدمهاي كوچيكتو توي دل مامان گذاشتي ...يادم هست دو روز قبل از ماه رمضون بود ..من سر كار بودم ...اون روز البته اگه خدا قبول كنه من روزه گرفته بودم ...محل كارم مشغول كار بودم كه مامان بهم زنگ زد ..گريه ميكرد گفت مهديه يه چيزي بگم باور نميكني؟؟ جواب آزمايش الهه مثبته ...الهه حامله ست ...واي خدا اين به معني برآورده شدن آرزوي چندين و چند ساله من بود ...باور نميكردم فكر ميكردم دارم خواب ميبينم ..آخه توي اون مدت هفت و سال و خرده اي هزار بار ازين خوابها ديده بودم ولي هرگز فكر نميكردم كه روزي روياي من به حقيقت پيوند بخوره ..فقط دلم ميخواست از خوشحالي جيغ بزنم فرياد بزنم ولي چون همكارا و رئيس اونجا بودن نميشد ...اون موقع من دست همكارم رو از خوشحالي محكم فشار دادم و با حالت عجيبي و صدايي آهسته كه با ذوق سرشاري همراه بود گفتم خانم ... خواهرم حامله ست خواهرم حامله ست ..جواب آزمايشش مثبت بوده ... اونم خيلي خوشحال شد و بهم تبريك گفت ... ازون روز تا وقتي بدنيا اومدي ما خيلي خيلي خوشحال بوديم و هميشه مراقب تو و مامانت بوديم تا تو سلامت بدنيا بياي ...
خداي مهربونم هنوز به خاطر نعمتي كه به ما دادي تو رو شكر ميكنم ..گاهي وقتي به اين عروسك زيبا نگاه ميكنم هنوز نميتونم باور كنم اين موجود عزيز و دوست داشتني كه وجودش هم دلمون هم خونمون رو گرم و منور كرده هموني باشه كه من يا بهتر بگيم ما سالها به خاطرش در حسرت بوديم...صادقانه بگم قبل از اينكه خواهرم بچه دار بشه وقتي بچه هاي فاميل يا كس ديگه اي رو ميديدم حسرت ميخوردم كه اي كاش خواهر من هم ميتونست مادر باشه ...وقتي ميديدم خواهرم ازين مطب به اون مطب با تمام وجودش خواهان يه بچه ست و هيچ جوابي نميگيره تموم غصه هاي دنيا به دلم ميومد ....خداي عزيزم واقعا نميدونم ازت بابت اين نعمت قشنگي كه بهمون دادي چطوري شكر گذار باشم ...اميدوارم همه اونهايي كه در حسرت داشتن اين فرشته هاي قشنگ و كوچولو هستن خيليييييييي زود به آرزوشون برسن ...
فاطيماي عزيزم اولين ماه رمضون عمرت مبارك قول بده واسه همه اونايي كه چشم انتظاري ميكشن دعا كني كه خدا دومنشون رو هر چه زودتر سبز كنه ....آمين