فاطیما عروسک خالهفاطیما عروسک خاله، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

فاطيما همه اميد من

فاطيما داره بزرگ ميشه ...

1393/7/23 0:17
نویسنده : خاله مهديه
702 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به فاطيما جوني گلم

قند عسلم ...شيرين عسلم ...شيطونكم ...ماه گلكم 

آخ خاله !!دوباره بعد از چند شب رفتي خونتون و من دلم برات تنگ شد ...

قربونت برم كه داري بزرگ ميشي و روز به روز چيزاي جديدتر ياد ميگيري... و من چقدر خداي مهربون رو شكر ميكنم از بابت دادن دختري مثل تو كه انقدر باهوشه 

عزيز دلم اين روزا حسسابي شيطون شدي ..اصلا نميخواي بشيني ...همش دوست داري سرك بكشي اين ور و اون ور ...دوست داري اشياء رو لمس كني ... از پرت كردن اشيا هم خوشت مياد ..دوست داري پرت كني و برات بياريم و دوباره بندازيشون ...

امروز دايي محمد حسين رو خيلي اذيت كردي از بس سينه خيز رفتي سر كتاباي درسيش... دايي هم از بس دوست داره دعوات نميكنه ولي اگه كتاب دفتراشو از دستت نگيريم در عرض دو دقيقه همه رو پاره پوره ميكني شاکی

و چيزي كه باعث تعجبمونه اينه كه خواب خيلي كمي داري ...و زود بيدار ميشي ...موقع خواب هم كه نگو واي واي خيليييي اذيت ميكني و يه ساعت گريه ميكني تا بخوابي ... پدر هممون رو در مياري ...نميدونم چرا؟؟ ولي در عوض موقع بيدار شدن همش لبخند رو لبته 

جونم برات بگه كه يه چيزي كه خيلي ما رو ميخندونه اينه كه دستات مثل چسب ميمونه ...مثلا دست به هر چيزي بزني ديگه به اين راحتي رهاش نميكني ..اگرم رهاش كني دوباره ميچسبه به اولين چيزي كه دم دستت بوده و دوباره بايد دستت رو به زور يكنيم ... و دوباره ....ازين بابت خيلي ميخنديم .واقعا خنده داره 

راستي انگار داري به حرف مياي ...دو سه روز قبل كه از سر كار اومده بودم مامانت ميگفت موقع شير خوردنت كه شده بوده ..گفته بودي مه مه يا ماما !!! ميگفت دوبار اين اتفاق افتاده ...منم وقتي شنيدم اينطوري شدم تعجب خلاصه ذوق مرگ شدم ديگه 

فعلا در پي كشف اينم كه بفهمم منظورت مامان بوده يا ....خندونک

راستي ديشب  همگي رفته بوديم خونه خاله زهرام به مناسبت عيد غدير چون شوهر خالم سيد هستن ...اين اولين عيد غديرت بود عزيزم ...ولي ...هيچي ديگه اولش خوب بودي ..آروم آروم ...داشتي همه جا رو نگاه ميكردي و بغل اين و اون بودي و بازي ميكردي...ولي واي خدا يهو رفتي سر گريه اونم چه گريه هايي ..همه مهمونا بلند شده بودن ببينن تو چته ..هر كاريتم كرديم آروم نشدي كه نشدي ...جيغ ميزدي ...خلاصه مامان و بابات و مامان من به خاطر تو زودتر اومدن خونمون ...من و بابا و دايي و خاله فرزانه هم بعدا اومديم ...وقتي رسيديم خونه شما خواب بودي ولي مهموني رو واسه مامان و بابات خراب كردي ...اشكال نداره فداي سرت عزيزم ... ولي آخرش ما كه نفهميديم چرا گريه ميكردي َ؟؟؟ اينم از خاطره اولين عيد غدير فسقل خانم ...

عشق خاله اولین پائیز زندگیت مبارک ...اگه بدونی رنگ برگ درختها چقدر خوشگل شده ؟ هوا هم چند روزه سرد شده ..پارسال همچین موقعی شما تو دل مامانی بودی و بی خبر از این دنیا...دعا میکنم هر چه زودتر بزرگ بشی ...میخوام دنیای زیبا رو بهت نشون بدم گلم .

خلاصه فاطيما خانم ما هم داره به لطف خدا بزرگ ميشه و البته خيلي هم شيرين و شيطون .

اينم از تازه ترين عكساي گل دخملمون 

اينجا هفته قبله من و خاله فرزانه برديمت حياط يه كم هوا بخوري :

مورچه رو خوب ميشناسي ..مامانم بهت مورچه ها رو نشون داده ..حالا ديگه هر وقت ببريمت بيرون و بگيم فاطيما مورچه ها كجان؟؟اينطوري به زمين خيره ميشي و با نگاهت حركتشون رو دنبال ميكني ..خيلي هم لذت ميبري !!!

قربونت برم داري از دست من غذاي اين روزهات كه حريره ست رو ميخوري :

.الهي بميرم كه انقدر معصومانه نگاه ميكني :

اينم كتاب داستان مورد علاقه شما ..البته فك كنم تا چند وقت ديگه ، اثري از آثارش نمونه..چي به روزش اومده بيچاره ههههه

عشق خاله ، خاله از خدا ميخواد كه هميشه شاد و سر حال و سالم باشي..كاش بدوني كه شادي تو شادي منه و ناراحتي تو ناراحتي من .

دلم ميخواد وقتي بزرگ شدي به وجودت افتخار كنم ..به وجود دختري باهوش ..خوش اخلاق ..مهربون ...پاك و معصوم ...دختري كه هميشه به ياد خدا باشه 

خب گلم ديگه من برم ...از راه دور ميبوسمت ..شبت بخير عروسكم ...دوستت دارم 

پسندها (8)

نظرات (7)

♥ مامان مهیلا ♥
23 مهر 93 15:01
سلاااااام مممنون بهم سرزدی
خاله مهديه
پاسخ
خواهش ميكنم عزيزم
مامان نیلوفر
24 مهر 93 14:27
الهی چه با دقت کتابشو نگاه میکنه اونجایی هم که سوار کالسکه هست نگاهش پر از مهربونیه انگار داره با چشماش لبخند میزنه
خاله مهديه
پاسخ
آره قربونش برم ...بچه ها هم نگاهشون پر از مهربوني و محبته ...نيلوفر رو ببوس
مامان شراره
24 مهر 93 19:07
سلام عزيزم خوشحالم كه به وبلايگ ما سرزديد.حتما لينكتون ميكنم من هم اميدوارم دوستاي خوبي باشيم.اين خانم كوچولوتون هم خيلي نازه خدا حفظش كنه براتون.
خاله مهديه
پاسخ
سلام عزيزم ...ممنونم گلم ..لطف كردي عزيزم
مامان آنیل
25 مهر 93 21:01
جالب اینکه اکثر این حرکات رو انیل هم داره آنیل مورچه ندیده اما موقع خواب تنها چیزی که ارومش میکنه شعر مورچه پاشکسته است که حتما باید براش بخونم تا خوابش ببره من و آنیل خیلی فاطیما جون و خاله مهربونش رو دوست داریم ببوسیدش
خاله مهديه
پاسخ
آخي نازي ...شعرشو نشنيدم ...يادم باشه بعدا بيام ازتون بپرسم شعرش چيه هههه مرسي عزيزم ...فاطيمام شما رو خيلي دوست داره
مامان ریحانه
26 مهر 93 11:07
یالام عزیزم خواهر زاده ی زیبا و نازی داری خدا حفظش کنه عزیزم با اجازه شما لینکتون کردم به امید آشنایی بیشتر
خاله مهديه
پاسخ
سلام عزیزم ...ممنونم گلم مرسی که اومدین منم شما رو اینک کردم..نازنین زهرا رو ببوسید..
خاطره
26 مهر 93 23:06
وای عزیزم چقدر نوشته هاتو دوست دارم . خاله نی نی منم میشی؟
خاله مهديه
پاسخ
مرسی عزیزم لطف دارین...خودت که یه نی نی خوشمل تو راه داری
خاله نیکا عسلی
29 مهر 93 17:39
ماشالا چه خواهرزاده ی نازی دارین.خدا حفظش کنه
خاله مهديه
پاسخ
ممنونم گلم ..لطف دارین