قدمت مبارك
عزيز دلم ، بعد از مرخص شدن از زايشگاه اومدي خونه ما تا ما خاله ها و ماماني حسابي ازتون مراقبت كنيم . خوشبختانه ورودت به خونمون مقارن شد با تعطيلات نورزوي و من ازين بابت حسابي خوشحال بودم كه سر كار نميرم و ميتونم پيش عروسك قشنگم بمونم ...روزاي خيلي خوبي بودن ... هرگز فراموششون نميكنم ...انگار خدا دنيا رو بهم داده بود .سر سجاده نماز كلي از خداي عزيزم تشكر كردم و از خوشحالي گريه كردم ....خلاصه كه همه حسابي سرگرمت شده بوديم و زمان از دستمون خارج شده بود .بر خلاف سالهاي قبل كه دم عيد همش مشغول تماشاي برنامه هاي تي وي بوديم ولي عيد امسال كسي تي وي روشن نميكرد ...آخه خودت يه سينما بودي عزيزم .آدم دلش ميخواست بخوردت ..مخصوصا كه بابات خيلي خ...
نویسنده :
خاله مهديه
3:31