فاطیما عروسک خالهفاطیما عروسک خاله، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

فاطيما همه اميد من

7 ماه گذشت ...

سلام عشق خاله  الان كه دارم اين پست رو برات ميزارم ساعت از 12 نيمه شب گذشته و بارون خيلي قشنگي داره مياد .همراه با  صداي رعد و برق شديد خاله خيلي دلش برات تنگ شده ...خوشحالم ازينكه فردا مياي خونمون .كاش زود فردا بشه و من روي ماهت رو ببينم. باور كن وقتي نيستي به همه ما سخت ميگذره . ديگه مدتيه آخر هفته ها برام كسل كننده نيستن ...چون چهارشنبه ها و پنجشنبه ها بعد از ظهر و جمعه ها كه سر كار نميرم فاطيما جوني مياد خونمون و من همه وجودم از وجودش شاد ميشه  خوشگل خاله 7 ماهگيت با دو روز تاخير مبارك عزيزم ...خيلي زود داري بزرگ ميشي .باورم نميشه ازون پستي كه  مربوط به تولد  6 ماهگيت بود...
29 مهر 1393

فاطيما داره بزرگ ميشه ...

سلام به فاطيما جوني گلم قند عسلم ...شيرين عسلم ...شيطونكم ...ماه گلكم  آخ خاله !!دوباره بعد از چند شب رفتي خونتون و من دلم برات تنگ شد ... قربونت برم كه داري بزرگ ميشي و روز به روز  چيزاي جديدتر ياد ميگيري... و من چقدر خداي مهربون رو شكر ميكنم از بابت دادن دختري مثل تو كه انقدر باهوشه  عزيز دلم اين روزا حسسابي شيطون شدي ..اصلا نميخواي بشيني ...همش دوست داري سرك بكشي اين ور و اون ور ...دوست داري اشياء رو لمس كني ... از پرت كردن اشيا هم خوشت مياد ..دوست داري پرت كني و برات بياريم و دوباره بندازيشون ... امروز دايي محمد حسين رو خيلي اذيت كردي از بس سينه خيز رفتي سر كتاباي درسيش... دايي هم از بس دوست د...
23 مهر 1393

شيرين تر از هميشه ...

سلام به فاطيماي نازم  كه خاله الهي فداي تو بشه كه انقدر ناز و خوشگل و خوردني شدي عزيزكم از روز چهارشنبه ظهر اومدي خونمون و الانم هستي و طبقه بالاي خونمون خوابيدي... وااااي نه الان خاله  فرزانه از بالا آوردت پايين .روبروي من وايساده داره ميخنده ...اين چه خوابي بود؟؟مگه گنجشكي كه انقدر كم  ميخوابي فدات بشم ؟؟ جونم برات بگه اين چند روز من حسسسسابي از وجودت لذت بردم و كلي باهات بازي كردم و حرف زدم .واي خاله جون سه  روزه همش بغل خودمي ..مخصوصا كه مامان الهه داره يه مانتو براي خودش ميدوزه و من بيشتر تو رو بغلت كردم  و باهات بودم...تا مامان به كارش برسه و لباسشو زود بدوز...
11 مهر 1393

عزیز دردونه خاله 6 ماهه شد

بالاخره امشب بعد از چند روز اینترنت خونمون وصل شد و من تونستم بیام و برات پست جدید بزارم وای انگار همین دیروز بود که فاطیما عسل خاله دنیا اومد . اون روز یه فسقلی بودی که هیچ توجهی به اطرافت نداشتی ولي الان عزیزم خیلی کنجکاوی و داری هر روز چیزای تازه ميبيني و فعاليتهاي تازه انجام ميدي  واقعا بچه ها چقدر زود بزرگ ميشن ..البته با زحمت خيلي زياد مادران مهربونشون  روز جمعه 93/06/28  مصادف شد با چهاردهمين سال تولد دايي محمد حسين و 6 ماهگي شما ناز گل خانم  به همين خاطر هم يه جشن كوچيك خودموني توي خونه خودمون برا هر دوتون گرفتيم  اينم عكساي روز تولد : واي كه چقدر با نمك شده بودي  ...
31 شهريور 1393
1062 11 11 ادامه مطلب

باز رفتي و دلم برات تنگ شد ...

سلام دوستان  من امشب باز غمگينم آخه باز امشب بعد از سه روز فاطيما جوني رفت خونه خودشون  چند روز كه مياد خونمون من بدجور بهش عادت ميكنم ..البته نه تنها من بلكه هممون  خوشگل خاله ديگه كاملا با ماها اخت شده و انگار كه خيلي ما رو دوست داره چون خيلي بهمون ميخنده و ابراز عشق ميكنه  عزيز دل خاله كاراي جديد هم ياد گرفته : مثلا وقتي بهش ميگيم دايي محمد كو؟ يا ساعت كو؟ فورا به همون شخص يا شي نگاه ميكنه هر وقت كسي لباس بيروني بپوشه متوجه ميشه و شروع ميكنه به گريه كردن و دوست داره همراهش بره ...امروز مجبور شدم قبل از رفتن به سر كار يه ذره توي كوچه بگردونمش چون وقتي مانتومو پوشيدم خيلي گريه كرد  ...
23 شهريور 1393

رز گل من در 5 ماهگي

رز گل خاله،خاله امشب غمگينه  آخه بعد از دو روز امشب رفتي خونتون دل همه برات تنگ ميشه ...آخ كه چقدر شيرين و خوردني شدي ...اين دو روز كه اينجا بودي همش خوردمت توي اين دو روز حسابي با خنده هات و بازيهات برامون دلبري كردي...واقعا با تو بودن چه كيفي ميده حسابي هم باهات بازي كردم ...آخه خاله جون پريروز امتحاناي ترم تابستونم تموم شد منم خيالم راحت بود . دبشب خاله جون و عمو جون و دختراش خونمون بودن ولي تو همش نق زدي و گريه كردي  ديگه همه پيش خودشون گفتن فاطيما چقدر بد اخلاقه !!! خلاصه آبرومون رو بردي ديگه   راستي عزيزم ديروز براي اولين بار غذاي كمكي خوردي : مخلوطي از آب و پودر برنج و نبات ..خي...
11 شهريور 1393

روز دختر مبارك عزيزم

فاطيماي عزيزم ... خوشگل خاله...  قلب بيرون از تنم ... قند و عسل خاله ... سنگ صبور روزهاي آينده مامان ...  دختر ناز و دوست داشتني  اين پست رو گذاشتم تا روز دختر رو بهت تبريك بگم ... الهي دورت بگردم ... دلم ميخواد انقدر روزها و شبها زود سپري بشن و تو بزرگ بشي... بشي يه دختر سه يا چهار ساله و من موهاي نرم و زيباتو ناز كنم و ببافم ..و بعد يه گل سر ناز و صورتي بزنم به گوشه موهات تا ماه تر بشي  . دلم ميخواد بزرگ بشي بهم بگي : خاله منو دوست داري؟؟؟ و من بوست كنم  و در حالي كه توي بغلم فشارت ميدم و  گونه هاي گرمتو روي گونه هام ميذارم بگم عزيز دلم من عاشقتم... دو...
7 شهريور 1393